سفر قهرمانی

سلام.اینجا داستان یک قهرمان است نه یک قربانی

سفر قهرمانی

سلام.اینجا داستان یک قهرمان است نه یک قربانی

همواره در زندگی انتخاب هایی داریم که نهایتامی تواند از ما یک قهرمان بسازد یا یک قربانی...در این وبلاگ درباره ی سفر قهرمانی و قهرمان صحبت های جذابی و تامل برانگیزی میشه...

آخرین مطالب

هرچیزی در جهت رشدمنه

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ق.ظ

به نام خدای مهربون

روزنوشت 2 بهمن98

9 ونیم دفتر دولت آباد با لیدر و رستا قرار داشتیم و هدف کارگاهی کردن آموزشا بود...باز هم من دانش آموز لیدر شده بودمو به دقت گوش میدادم.چرا که باور دارم خبره تر از لیدر توی آموزشهای کارگاهی وجود نداره

شاید من بیشتر از هرکسی بدونم بهای این خبره شدن چه چیزهایی بوده

و البته خیلی خوب میدونم اگر دلیل قوی یا همون چرایی برای انجام یه کاری وجود نداشته باشه کسی حاضر به دادن بها هایی هرچند کوچیک هم نیست

خلاصه که جلسه ی پر از چالشی داشتیم که خیلی درسها به من یاد داد...هم نکات جدیدو یادمیگرفتم هم نکات قبلی رو مرور میکردم هم آموزش میدیدم چجوری یه آموزشیار کارگاهی فوق العاده بشم....در واقع میتونم بگم کارم از رستا و لیدر بیشتر بود😁

بعد از پایان جلسه دویدیم سوار ماشین شدیم و از حضور لیدر و صحبتهاشون فیض بردیم😀

رسیدیم دانشگاه اصفهانو بالاخره تک به تک با بچه های راهبر آشنا شدم و همچنین استادکیانی

هی خدا خدا میکردم یه مانتویی پیدا شه 

ولی پیدا نشد متاسفانه

و اینجا بود که شاعر گفت ...من مانده ام تنهای تنهاااااا ....من ماندم تنها میان سیل باحجابها

بگذریم

جلسه استارت خورد و خوشبختانه چیزی که منو جذب میکرد این عملی پیش رفتنه بود....تمرین این بود ک کیلیپ دو دقیقه ایی رو لایو بزاریم ...که من راجب به سفر قهرمانی و سردار سلیمانی صحبت کردم

و هر روز این کار باید انجام بشه

و خب این خیلی میتونست به نتورک من کمک کنه ...ایدشو قبلا از کیلیپ های لیدر گرفته بودم که توی پیجشون میزاشتن اما همیشه به خاطر نگرانی از نظر مخاطب وقت براش نمیزاشتم

و این جبر خوبی بود

 

جلسه راهبرهم تموم شد

تو راه بچه ها دعا توسل خوندن و من دعا کردم که مامان اذیت نکنه و بزاره من برم تهران ...که علیرغم انتظارم خیلی اذیت نکرد ولی لیدر زنگ زدو گفت کنسله...من از این کنسلیها بیزارم...چون عاشق سفرهای کاریمم...عاشق جلسات خانم ارادتیم...اما هر چه که بود به صلاح من بود

 

تماس گرفتم به ریحانه نصوحیان که عصر ببینمش و پلن بین المللو بهش توضیح بدم...میدونستم بشنوه فکش میچسبه به زمین....که بهم گفت رفته یه شرکت دیگه...به شدت جا خوردم ... اخه لبو رو با برلیان نتونسته بود تشخیص بده!!!

اینا حرفهایی بود که ذهنم تولید میکرد...

از طرفی خودمو مقصر میدونستم از طرفی اونو بی معرفت

اما بازهم سعی کردم نگرشمو درست کنم نسبت به این قضیه

بعضی ها به تو بله میگن و تجارتت رشد میکنه

بعضی هام به تو نه میگنو تو رشد میکنی

در هر صورت وقتی تو اقدامی رشد میکنی

 

خدایا چنان کن سرانجام کار 

تو خوشنود باشی و ما رستگار😍

 

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۱/۰۳
زهرا باغبان بصیر

نظرات  (۱)

عجیب غریب باهات همراه شدم، آفرین 😘

پاسخ:
خیلی اتفاقات بزرگی رو میشه باهم رقن بزنیم اونم در سطح بین الملل😍😍😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی